سختی همیشه در صد و سی سال اول است

ساخت وبلاگ
شرمی است در نگاه من؛ اما هراس نه
کم صحبتم میان شما، کم حواس نه

چیزی شنیده ام که مهم نیست رفتن ات!
درخواست می کنم نروی، التماس نه

از بی ستارگی ست دلم آسمانی است
من عابری «فلک» زده ام، آس و پاس نه

من می روم تو باز می آیی مسیر ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه

پیچیده روزگار ِ تو، از دور واضح است
از عشق خسته می شوی اما خلاص نه

کاظم بهمنی-عطارد

پ ن۱:به این آهنگ از پرواز همای و این آهنگ (موذنا به امید که می زنی فریاد ...تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم) -چهره- گوش بدهید شاید خوشتان آمد
پ ن۲: وقتی بحث شاعرانه ما به این سمت و سو حرکت می کند ... این جمله را به زبان می آورد که این بود ارزش ها ... !؟!؟

+چرا خُشگلان را نصحیت کنیم
بیایید از پول صحبت کنیم

+خُشگلان نقطه پرگار وجودند ولی
پول داند که در این دایره سرگردانند

پ ن ۳ : عنوان از شعر زیر از محمدکاظم کاظمی

اینجا، در این تلاقی خون‌ها و شیشه‌ها
شب‌های بد بلندترند از همیشه‌ها

شب‌های بد بلندترند از همیشه‌ها
تا آب این درخت بخشکد به ریشه‌ها

امشب بدون جامه بخوابی بلندتر
بر روی روزنامه بخوابی بلندتر

دار و صلیب و قبر ببینی زیادتر
خواب پلنگ و ببر ببینی زیادتر

وقتی شب از همیشه شود جانگدازتر
خون شما به شیشه شود جانگدازتر
***
یلدا حریف این‌همه سختی شود مگر
سیبی که می‌خورید درختی شود مگر

مستوجب عطای بخیلان شوی شبی‌
منظور وعده‌های وکیلان شوی شبی‌:

«من آمدم ترانه بیارم برایتان‌
آجیل و هندوانه بیارم برایتان‌

روزانتان همیشه به جوزا بدل شود
شب‌هایتان همیشه به یلدا بدل شود

آن قصر زرنگار، پس از کوه و جنگل است‌
سختی همیشه در صد و سی سال اول است‌

دیگر کلید بخت به جیب تو می‌شود
یعنی خوراک برّه نصیب تو می‌شود

ما هندوانه هر شب دی پوست می‌کُنیم‌
آن را نثار خوب‌ترین دوست می‌کنیم»
***
کوچک زیاد بوده‌ای‌، اینک بزرگ شو
این پوست را رها کن و ای برّه‌! گرگ شو

سال دگر به سیب زمینی بسنده کن‌
با هر چه نزد خویش ببینی بسنده کن‌

امسال اگر بریدۀ نان می‌خوریم ما،
سال دگر خوراک شبان می‌خوریم ما


حوالی: شعر, روزنوشت, کاظم بهمنی, محمدکاظم کاظمی دو قدم مانده به گل...
ما را در سایت دو قدم مانده به گل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0ehsanjg5 بازدید : 163 تاريخ : پنجشنبه 18 خرداد 1396 ساعت: 11:09